۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه

[...] (18+)

قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم، از ادبیات این نوشته پوزش می خواهم. اما دوست دارم صریح و بی پروا بنویسم.

1. چند شب پیش در جمع صمیمانه ای از دوستان بودم. همه پسر. ساعتی طولانی، بحث در مورد
[...] بود. اینکه چطور باید مخ یک [...] را زد و چگونه باید در رقابت بر سر بدست آوردن یک [...] ناب، بر رقبا پیروز شد. به ویژه با شروع ترم دانشگاهی پاییز، [...]هایی که تازه از ایران آمده اند، بسیار مورد توجه هستند و همه پسرها در رقابتی فشرده سعی می کنند تا از غریبی آنها استفاده کنند و آنها را به اکیپ خود وارد کنند! (ظاهرا دانشجویان ایرانی، با اکیپی که به آن تعلق دارند شناخته می شوند!!!) تا مبادا کسی از اکیپ دیگر، زودتر اقدام نکند و [...] نپرد! شنیدن این حرف ها، که صادقانه بگویم، ردپایش همه جا هست، من را به شدت به فکر فرو برد و به نظرم خیلی دردناک آمد که [...] مشخصه ای باشد که دخترها با آن شناخته شوند. چرا؟

2. این اتفاق دیگربسیارعادی است که وقتی با چند تا از دوستان در جایی هستی، و زیبارویی در دید یکی از شماست، ناگاه، آن یکی صحبت جمع را قطع می کند و نظر همگان را به حض بردن از اندام عریان زیباروی جلب می کند و چه گفتگوهایی که در پس آن نگاه ها بینتان ردوبدل نمی شود. توجیه هم همیشه یکیست: "وقتی کسی زیباییهایش را به نمایش می گذارد، باید دید و لذت برد". بگذریم از اینکه حتی اگرپوشیده هم باشد، از تیررس نگاهها در امان نیست!

3. چند سال پیش، برای یک ماموریت کاری به ایتالیا رفته بودم. بخشی از ماموریت من، بازدید از چند کارخانه بود. یکی از چیزهای بسیار عجیبی که دیدم و اصلا برایم قابل درک و هضم نبوده و نیست، این بود که کارگران ایتالیایی مجاز بودند که در قسمتی که کار می کنند، انواع عکس های مورد علاقه شان را به درودیوار بچسبانند! نتیجه اینکه کارخانه پر بود از تصاویر زنهای کاملا برهنه!!! جالب اینکه تعداد قابل توجهی از کارگران، زن بودند! و من در تمام مدت با خود فکرمی کردم که آیا این زنها از کار کردن در این محیط، احساس امنیت می کنند؟ نمی دانم.

اصلا قصد ندارم از پنجره دینداری به ماجرا بنگرم. می خواهم اما
اندیشه را درعرصه عدالت، انصاف، راستی و درستی ، که جایگاهی بالاتر از دینداری برایشان قائلم، جاری کنم. آزادی ، اصلی است که همه ما، که فرزندان جامعه ای ناآزادیم، باورش داریم و از اسارت هایی که در جامعه ایران هست و هرکداممان به گونه ای آنرا تجربه کرده ایم، ناخشنود. سوال اساسی این است که ما تا کجا آزادیم؟ پاسخ البته ساده است و منطقی: آزادیم تا جایی که حقی از خود و دیگران ضایع نکنیم. آنجایی که ما حقی از خودمان ضایع کنیم، به خود زیان رسانده ایم. پس چون نتیجه این زیان به خودمان می رسد، شاید هنوز در محدوده آزادیمان بگنجد. اما همه می پذیریم که آزادی که به دیگران آسیب رساند، باید محدود شود. مشکل از آنجا شروع می شود که کدام آزادی ها حقی از دیگران جامعه ضایع می کند و کدام نه؟ مثلا حد پوشش، به عنوان ساده ترین آزادی فردی، برای افراد جامعه چه باشد که به تضییع حقوق دیگران منجر نشود؟ آنچه در جامعه ایران امروزمی بینیم، چیزی جز افراطی ساده لوحانه نیست. اما آیا آنچه دراینجا شاهدیم، تفریطی مملو از بی تفاوتی نیست؟ درمقام پاسخ دادن به این سوال نیستم. اما می خواهم از همه دوستانی که این نوشته را می خوانند بخواهم اینجا یا در وبلاگ خودشان، اندیشه ها یشان را دراین مورد بنویسند. شاید، خرد جمعی خردورزان گره هایی ازدغدغه آزادی، بگشاید.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

سلام علی جان. فکر می کردم این خلق و خوی حیوانی و میل جنسی وحشی تو یه جایی مثل اونجا که آزادی هست به حالت طبیعی خودش بر می گرده. برای من که مدت کوتاهی تو ترکیه بودم اینطوری بود. اینجا توی ایران این غریزه وحشیه. خصوصا با این وضعیتی که به نام حجاب برقراره مانتوهایی از جنس لباس خواب! در هر صورت گویا خیلی ها که به یک کشور متمدن مهاجرت می کنن عقده هاشون رو با خودشون تا سالها و یا شاید تا پایان عمر حمل می کنن. خصوصا اگر این جمع ایرانی باشه...

Nastoor گفت...

It is really interesting to see you frankly describe the situation and details in part 1&2 .

Part 3 is interesting too, and i think it is just the society and environment that make people used to things around them

As for the definition and limits of freedom, I also think that we are free as long as this freedom is not hurting anyone

since you are almost new to this country, you might be attracted by girls who dress differently from what used to see in Iran. But i am sure that you will get used to it here after few yrs

ناشناس گفت...

سلام خیلی جالب نوشتید حقیقت تلخی هست....همه مردها یک همچین دیدی را با دیدن یک زن دارن....ولی خصلت مرد ایرانی به خاطر جو تو ایران بد تره!!! ولی اگر مدتی تو دنیای غرب زندگی کنند خیلی از اینا دیگه به چشمشون نمی یاد....البته آدمی که خودش بیمار باشه فرقی نداره.... آخه چشم چرانی هم اندازه داره......

ناشناس گفت...

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،

هست پنهان در نهاد هر بشر!

لاجرم جاری است پیکاری سترگ

روز و شب، مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره ی این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

وی بسا زور آفرین مرد دلیر

هست در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته می شود انسان پاک

وآن که با گرگش مدارا می کند

خلق و خوی گرگ پیدا می کند

در جوانی جان گرگت را بگیر!

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

فریدون مشیری

ناشناس گفت...

مرسی از مطلبی که نوشتین. من خودم به عنوان یک دختر حجاب رو خیلی دوست دارم هر طور که با خودم فکر می کنم از این موضوع که در قسمت دوم نوشتین اگه شامل حالم بشه عذاب می کشم.چه مرد ایرانی چه خارجی به خاطر طبیعتشون خواستار چنین چیزهایی هستن ولی من یک لحظه هم نمیتونم تصور کنم مردی از من چنین بهره برداری رو بکنه برای همین با این مطلب شما بیشتر مصمم به حفظ حجاب در حد متعادل در اونجا شدم.آزادی من هم به این شکل معنای زیباتری داره. خوبیش اینه که اونوره دنیا خودم تصمیم می گیرم و انتخاب می کنم!

ناشناس گفت...

حالا ببین رو در و دیوار کارخانه ها و ادارات ما چه عکس هایی چسبونده اند ! آدم تشویق به کار میشه حسابی ! بازده کار هم که بالا ! میدونی که چی میگم...

ناشناس گفت...

راستی تو این ایران که من دارم زندگی می کنم 9+ هم دیگه داره معنی اش رو از دست میده ! بازم میدونی که دارم چی میگم...