۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

تولد

از خواب که بر می خیزی، بی درنگ، با نگاهی پرسشگر، به اطراف می نگری. می گردی دنبال تازگی، طراوت، و نوشدن! همه چیز اما بوی تکرار می دهد. همان آفتاب، همان آسمان و همان جریان هرروز زندگی! تو اما احساس متفاوتی در درون داری. درونت، آتشفشانی است که اگرمجال فوران یابد، گداخته می شوی. تو، آکنده ای ازتلاطم. امروز، تو، سی و دو سال است که پاییز را به تماشا نشسته ای، زیر باران راه رفته ای، دریا را خیره نگریسته ای، با شبنم نشسته بر تن برگها حرف زده ای و گه گاه، اتفاقی، هیجان عاشقی را تجربه کرده ای. گریسته ای. خندیده ای. و لذت گریه ای که درعمق خنده نهفته است را فهمیده ای! برای آنها که دوستشان داشتی و رفته اند، سنگینی اندوه را حس کرده ای، و با آنها که آمده اند و دوستشان داری، سبکی نشاط را یافته ای!
تولد ت، امروز، بیش از آنکه بهانه ای برای شاد بودن باشد، تلنگوری است که دلتنگی هایت را از خواب بیدار می کند و تو را با احساسی نوستالژیک، تنها می گذارد. دلتنگی برای خانواده، و دوستانی که در کنارشان نیستی. اما دلتنگی ژرفی که درتوست، برای آنها نیست. تو دلتنگی برای کودکی! برای تمام آن احساس های وصف ناپذیر و بکر: برای خنده های کودکانه، که دغدغه ای بر آنها نمی نشیند. برای دوستی های کودکانه، که چون آینه، شفاف است و پاک. برای لذت بردن ازچیزهای ساده و کوچک، از هر چیز: ترس بالارفتن از تیر برق هنگام بازی قایم باشک، یا هیجان زدن زنگ خانه ای و فرار پی آن. اضطراب بالا رفتن از دیوار همسایه برای چیدن انگورهایی که هنوز غوره اند!، یا شیطنت پاشیدن آب به روی یک رهگذراز بالای یک پنجره! به هر بهانه ای شاد بودن! تو انگاردلت نمی خواهد که هیچ وقت مثل آدم بزرگ ها باشی. آدم هایی که سخت خوشحال می شوند، و برای دوست داشتن، به دنبال دلیلند. آدمهایی اهل معامله! نگاهی که به خودت می اندازی، اما، نیک می دانی که یکی از همان هایی.
امروز شاید بتوانی هدیه ای به خودت بدهی: کودکیت را. کنکاشی کن دلت را. آری، احساس های پررنگ کودکانه را مجال ده تا دغدغه های آدم بزرگ هایت را بروبد. بارهایت را زمین بگذار و کودکانه، پرواز را تجربه کن!
کودکیت مبارک!

۵ نظر:

ناشناس گفت...

تولدت مبارک علی جان! به حدی این متن زیباست، به حدی زیبا و تاثیرگذاره که هرگز فکر نمی‌کردم به روز تولد بشه اینطور نگریست.
به راستی یاد کودکی، عشق و شور تولد رو می‌سازه وقتی بدترین اتفاق زندگیت شکستن شیشه خونه همسایه با توپ پلاستیکی‌های ۵ تومنی که آخرا شده بود ۵۰ تومن اونم دولایه شده با کارد آشپزخونه بود. و بهترین اتفاق شاید وقتی بود که ... نمی‌دونم شاید واقعا کودکی همش بهترین اتفاق بود...

ناشناس گفت...

تولدت مبارک

ناشناس گفت...

چه متن دوست داشتنی‌ای بود. تولد مبارک علی جان تهرانی!

Nastoor گفت...

vaghean matne ghashangi bood.... 3 bar khundamesh!!! Happy birthday btw

doran e koodaki ham vase khodesh aalami dare, amma khodayish sheytanat ham sheytanathaaye bache haye iran

ناشناس گفت...

سلام عای جان. تولدت مبارک. راستش این سایت بلاگ اسپات از ایران خیلی بد باز می شه. میبینی که من دیگه نمی نویسم و علتش هم همینه. متن بسیار قشنگی بود. امیدوارم همیشه در اوج باشی. پیشترها آرزو می کردم همیشه شاد باشی ولی الان فکر می کنم غمگین بودن هم می تونه آدم رو به اوج ببره... مثل یک عقاب تنها اون بالاها بال بزنه و به کوچیک بودن این دنیا با همه آدمها و زیباییهاهاش فکر کنه...