دیروز بلاخره بعد از یک تلاش 4 ماهه، امتحان PhD Candidacy را دادم. تجربه ای نو، آموزنده و موفق. هفته پیش از امتحان، بسیار پر تشویش گذشت. گاهی آنقدرنگران، که از خودم تعجب می کردم! شاید برای ما، با تجربه کنکورهای ایران، این سدها چندان محکم به نظر نیاید، اما همین که گروه ممتحن (5 استاد)، حق پرسیدن هر سوالی در حوزه Materials Science را دارند، کافیست تا این تجربه را با اضطراب همراه کند! برخی از دوستان، ناخواسته، در ترسناک جلوه دادن آن دریغ نمی کردند! یکی می گفت: "استادم گفته که ما 30 درصد دانشجویان را رد می کنیم!". اما دوستان دیگر، با توضیح تجربه های خود سعی می کردند که از ابهام های ذهنیم بکاهند. آن یکی می گفت: "فقط یک friendly discussion است". به هر حال در مورد من که انصافا، بسیار دوستانه بود، و رفتارپخته و حرفه ای ممتحنین، اعتماد نفس من را دو چندان کرد و البته بسیارهم آموزنده بود.
به هر حال بعد از گذراندن Candidacy، این حسین علیزاده بود که با "سرود گل" خستگیم را زدود! این آخرین کار او، جدا دوست داشتنیست. حیف که در ایران ممنوع است! شاید چون ما ایرانی ها قرار نیست از زیبایی هنر، از خود بیخود شویم و پرواز را تجربه کنیم!!! این شعر هوشنگ ابتهاج که در این اثر با نام "شب چراغ عشق" خوانده می شود (که در حقیقت، با عنوان "دلی در آتش" در کتاب شعر "سیاه مشق" آمده است)، بسیار دلنشین است:
"چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم/ که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم
به بادم دادی و شادی ، بیا ای شب تماشا کن/ که دشت آسمان دریای آتش گشته از گردم
شرار انگیز و توفانی ، هوایی در من افتاده ست/ که همچون حلقه ی آتش درین گرداب می گردم
به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست/ چه توفان می کند این موج خون در جان پر دردم
وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان/ چه نامردم اگر زین راه خون آلود برگردم
در آن شب های توفانی که عالم زیر و رو می شد/ نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم
بر آرای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی/ که از هر ذره دل آفتابی بر تو گستردم
ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بد خواهان/ دلی در آتش افکندم ، سیاووشی بر آوردم
چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب تا روز/ ز خاکسترنشین سینه آتش وام می کردم"
راستی هر چه سعی کردم نتوانستم یکی از فایل های "سرود گل" را upload کنم. انگار فیلم و عکس را می شود، اما موسیقی را نه! اگر کسی می داند لطفا یادم دهد.
به هر حال بعد از گذراندن Candidacy، این حسین علیزاده بود که با "سرود گل" خستگیم را زدود! این آخرین کار او، جدا دوست داشتنیست. حیف که در ایران ممنوع است! شاید چون ما ایرانی ها قرار نیست از زیبایی هنر، از خود بیخود شویم و پرواز را تجربه کنیم!!! این شعر هوشنگ ابتهاج که در این اثر با نام "شب چراغ عشق" خوانده می شود (که در حقیقت، با عنوان "دلی در آتش" در کتاب شعر "سیاه مشق" آمده است)، بسیار دلنشین است:
"چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم/ که صد خورشید آتش برده از خاکستر سردم
به بادم دادی و شادی ، بیا ای شب تماشا کن/ که دشت آسمان دریای آتش گشته از گردم
شرار انگیز و توفانی ، هوایی در من افتاده ست/ که همچون حلقه ی آتش درین گرداب می گردم
به شوق لعل جان بخشی که درمان جهان با اوست/ چه توفان می کند این موج خون در جان پر دردم
وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان/ چه نامردم اگر زین راه خون آلود برگردم
در آن شب های توفانی که عالم زیر و رو می شد/ نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم
بر آرای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی/ که از هر ذره دل آفتابی بر تو گستردم
ز خوبی آب پاکی ریختم بر دست بد خواهان/ دلی در آتش افکندم ، سیاووشی بر آوردم
چراغ دیده روشن کن که من چون سایه شب تا روز/ ز خاکسترنشین سینه آتش وام می کردم"
راستی هر چه سعی کردم نتوانستم یکی از فایل های "سرود گل" را upload کنم. انگار فیلم و عکس را می شود، اما موسیقی را نه! اگر کسی می داند لطفا یادم دهد.