۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

عنایت های عاشقانه

تجربه عاشقی خدا از عجیب ترین تجربه هاست. می گویم عاشقی او چون در واقع اوست که عاشق واقعی است. مگر عاشق صادق چگونه است؟ او عشقش را به تو نثار می کند بدون آنکه بیاندیشد که تو چه می بخشیش؟ حساب و کتابی در عشق ورزیش نیست! هرگز قدم هایی که برای تو برداشته را برایت باز نمی گوید، حتی وقتی که تو هیچ نمی بینیشان! و همیشه با توست. حتی وقتی تو با او نیستی او با تو حضور دارد. گاهی وقتی به گذشته ها می روم و رویدادها را می نگرم، ردپایش همه جا هست. به ویژه وقتی تنهای تنها هستی! ونه. شاید اینگونه است که وقتی تنهای تنها هستی و چشم دلت بیرون را نمی بیند، درون را می کاود و اویی که همیشه آنجا حضور دارد را می یابد! و آری، به حقیقت اینگونه است. ما هرچه داریم از عنایت های عاشقانه اوست.


"آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی/ باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد/ هر کس حکایتی به تصور چرا کنند

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست/ آن به که کار خود به عنایت رها کنند

بی معرفت مباش که در من یزید عشق/اهل نظر معامله با آشنا کنند

حالی درون پرده بسی فتنه می‌رود/ تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند

گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار/ صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب/ بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم/ ترسم برادران غیورش قبا کنند

بگذر به کوی میکده تا زمره حضور/ اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان/ خیر نهان برای رضای خدا کنند

حافظ دوام وصل میسر نمی‌شود/ شاهان کم التفات به حال گدا کنند"

هیچ نظری موجود نیست: