داشتم وبلاگ گردی می کردم که سر از "یادداشت های یک پستاندار" در آوردم. نوشته های جالبی دیدم که چندتاش رو اینجا می آرم:
" (از در درامدی)
اگر باتقوا بودم،
با يک تق وا می رفتم؟"
" (درغنچه ای هنوز)
بلبل
غنچه را چید و با خودش برد
" (از در درامدی)
اگر باتقوا بودم،
با يک تق وا می رفتم؟"
" (درغنچه ای هنوز)
بلبل
غنچه را چید و با خودش برد
می ترسید باز شود و به زيبایی خیالش نشود"
" (آدم برفی)
کسی رد پایش را ندید
آنقدر عجله کرد که دماغش را جا گذاشت"
" (حرف)
روی حرفم نمی ایستم
چون مجبور می شوم آنرا زیر پا بگذارم"
" (پرنده فراموشکار)
درِ قفس را برایش بازکردم
اما ...
با خودش گفت: چرا تابحال قطعه ای برای رهايي نساخته بودم"
" (با بید مجنون)
چطور توانستی روشنی آسمان را ببینی
و سر بسوی خاک سیاه بیاوری
تو هم مثل من مجنونی"
" (آدم برفی)
کسی رد پایش را ندید
آنقدر عجله کرد که دماغش را جا گذاشت"
" (حرف)
روی حرفم نمی ایستم
چون مجبور می شوم آنرا زیر پا بگذارم"
" (پرنده فراموشکار)
درِ قفس را برایش بازکردم
اما ...
با خودش گفت: چرا تابحال قطعه ای برای رهايي نساخته بودم"
" (با بید مجنون)
چطور توانستی روشنی آسمان را ببینی
و سر بسوی خاک سیاه بیاوری
تو هم مثل من مجنونی"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر